صمیمیت؟آره.. صمیمیت.. صمیمیتی که پا به سن گذاشتهکه راحته.. نسبتن راحتهاما سنگینیه هست..یه سایه ی سنگینیه حس گس که مدام تو گوشت تکرار می کنه: نباید...شاید زمان لازم داشته باشه..شاید حتا زمان هم درستش نکنهنمی دونم..اما می دونم اون حسی که باید باشه، نیستاون سبکیه، اون راحتیه، اون ول کردن خودت به دست جریانی که ببرتت.. اون نیست..و از اون گذشته هنوز مرزی هست که نمی خوای ازش رد شیکه نمی خوای تجربه ش کنی..چیزی در من گم شدهانگار کلافی باشم درهم تنیدهدنبال نشانی آشنا از چیزی که باید جایی همین حوالی باشد، اما نیستنیست و نمی شود بی بودنش راهی شد...گمانم راه زیادی مانده تا بودنشاگر راهی در کار باشد..با تمام این ها صمیمیتی هست که پا به سن گذاشتهصمیمیتی دوست داشتنی..
غین
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 ساعت 08:16 ب.ظ