-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1394 15:31
نفهمیدیم کی دنیایمان پر شد از آدمهایی که فکر میکنند دغدغههای آنها فقط دغدغهاند. دغدغههای بقیه "تولهی سگ"ند.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1394 15:27
تمام دنیا نباشد و یک خانه باشد که تو شبها به آن برگردی. دوستت دارم آفتابیترین من.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1393 00:04
همش دلم میشکنه همش دلمو میشکونه کاش تموم بشه محو بشه دیگه نباشه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 20:16
صمیمیت؟ آره.. صمیمیت.. صمیمیتی که پا به سن گذاشته که راحته.. نسبتن راحته اما سنگینیه هست.. یه سایه ی سنگین یه حس گس که مدام تو گوشت تکرار می کنه: نباید ... شاید زمان لازم داشته باشه.. شاید حتا زمان هم درستش نکنه نمی دونم .. اما می دونم اون حسی که باید باشه، نیست اون سبکیه، اون راحتیه، اون ول کردن خودت به دست جریانی که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 01:36
شبها سخت خوابم میبرد. کمضررترین قرص را هم بخورم، روز کسلام، نیمهخواب، و باز شب، بیخواب. سیکل بیفایده. تا میتوانم به تختخواب رفتن را به تاخیر میاندازم که گرفتار چشمهای بسته و بلندبلند حرف زدن توی سرم نشوم. اما باز هم هستند کلمههای ناگفته، ناگفتههای هزاران سال پیش، که بازخواستم میکنند که چرا نگفتمشان. چه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 خردادماه سال 1391 23:55
دیدی یه وقتایی یهو همه با هم میرن؟ یکی میره مسافرت، یکی میمیره، یکی میره یه شهر دیگه زندگی کنه و اونوقت تو تازه وقت پیدا کردی برای همه آدمایی که رفتن
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 00:04
دلم گرفت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 00:18
از آدم ضعیف بدم میاد از پسر ضیعف بدم میاد... چون بزرگترین عوضی جهان میتونه بشه از دختر ضیعف بدم میاد... چون بزرگترین ان جهان میتونه بشه از "آدم" ضعیف بدم میاد!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1391 00:11
خواب دیدم با بیل کلینتن دعوام شده. سر چى یادم نمیاد ولى قضیه یه ربطى به هرى پاتر داشت.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 22:53
اینهمه وقته داری مینویسیا، به محض اینکه مجبور میشی چار خط محترم و موضوعدار بنویسی به کل میشی بلَنک، میمونی توش.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 01:50
یعنی یکی از بزرگترین شانسهای زندگی من، همانا معتاد نشدنام بوده بیشک. بسکه آدمِ تَرک کردن نیستم من. نه که نتوانمها، نه. بسکه به هیچ قیمتی حاضر نیستم لذتهای چشیدهام را بگذارم کنار، بیخیالِ دوباره چشیدنشان شوم، دوباره تندادن بهشان.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 20:48
چه بی تفاوتی شدم من نسبت ......... باورم نمیشه راضیم از خودم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 20:51
خوشالم عید شده شمام خوشال باشین سال قبل خوب بود بدم بود ولی بود دیگه تموم شد من خوشالم شمام باشین عوض شدم خیلی حتی با 1 ماه پیشم هم فرق میکنم اینم دوس دارم و خوشالم شمام باشین من امسال باز موفق میشم و موفق تر از پارسال خوشالم مهربون باشین همو دوس داشته باشین ماچ به همتون بغل سفت حتی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 01:53
میگه سه تا جایزهی هیجانانگیز داری گذاشتهم یه وقتی که حالت خوش نبود بدم بهت خوشحال شی خبر نداره امسال هیچی نمیتونه ناخوشام کنه امسال یه زنِ قویام که حالش خوبه و چشاش داره یواشکی واسه خودش برق میزنه جایزههامو بگو تارعنکبوت میبندن طفلیا
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 01:38
دیدی وقتی آقایون خردسال تو روابط کاری میخوان محترم و جاافتاده به نظر بیان و طرف روشون حساب باز کنه میرن ریش میذارن؟ خوب من که نمیتونم ریش بذارم چه جوری بزرگتر از سنم به نظر بیام لطفا؟ حالا اصن بزرگتر از سنم هم نخواستیم، همسن خودم هم به نظر برسم کارم راه میفته.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 01:34
یه باتلاق پر از نفرت تو من هست که هرازگاهی سرریز میکنه چرکا از جدارههام بیرون میزنن بوشون همهجا میپیچه بعد خطوط فاصله دوباره سر زخما رو هم میارن ... تا دفهی بعدی که دوباره سر باز کنن و بوشون همهجا رو برداره
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 22:53
ژانر: اینایی که وقتی فلان چیز جدیدو که یاد گرفتی براشون تعریف میکنی، سریع خودشونو میبرن سه پله بالاتر از تو وایمیستونن که: همین؟ فلان چیزشو یاد ندادهن بهتون؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 دیماه سال 1390 02:01
من مو را اگر از ماست بکشم بیرون، میگذارمش یک گوشه. شاید کنج ذهنم بماند. بار بعد که پای آن سفره نشستم حواسم باشد ماستشان مو داشت. ولی برش نمیدارم داد و هوار کنم دور سفره بدوم نشان همه بدهم که هرکی هر چی خورده بالا بیاورد. من راحتم که آدمها همان چیزی را نشانم بدهند که دوست دارند باشند. اگر مضحک بود جدیشان نمیگیرم....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 دیماه سال 1390 01:54
بعضی آدمها مُوَلِد ملالاند. با خود گَرد کسالت حمل میکنند. به هر جایی اتفاقی چیزی که میرسند، شیرهی سرخوشیاش را میمکند، اندوهگیناش میکنند. شبیه عکسهای سِپیا، فارغ از محتواشان، هالهای از اندوه، هالهای از ملال میپاشند به جانِ آدم. اول خیال میکنی ملالِ تزریقیشان را میشود مثل خاکِ قند از سر و رویات بتکانی؛...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 دیماه سال 1390 01:47
یهجا هست تو سکس اند د سیتی، کَری مدام با هر چیز کوچیکی بهانهگیری میکنه و غر میزنه و قهر میکنه و واکنشهای اگزجره نشون میده، آقای بیگ طفلی مات و متحیر میمونه که وا، چرا خب؟ چرا سر یه چیزِ به این کماهمیتی باید شاهد همچین واکنشی باشه؟ کری انتظار داره آقای بیگ بره دنبالش، توجه ببینه ازش، اصرار و پافشاری ببینه،...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 دیماه سال 1390 01:39
almost done پ.ن. خوبم.. خیلی..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 23:02
چرا سرچشمه الهام بعد از امتحانات می خشکد؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 22:48
:نیشِ باز
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 21:31
شاعر میفرماد: دوسپسرتو تو فِر بده. مایلم بدونم دقیقن چه کاری رو مد نظر داره شاعر؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 21:02
فک کن حتا حاج یونس فتوحی هم پای عشقش وایستاد پ.ن. تازه اگه وبلاگی بود، بیشک تو وبلاگشم اعتراف میکرد، تازه لینکم میداد!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 23:56
آدم های زیادی نیستن که من اون قدر قوی بدونم شون که بتونم با خیال راحت جلوشون خودمو ول کنم و بشکنم و از هم بپاچی کنم تو یکی از اون آدم هایی. همیشه بودی.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 01:17
آدم مثل چی دلتنگ میشه؟ مثل سگ؟ مثل خر؟ مثل کوه؟ مثل اقیانوس؟ مثل چی؟ همون.
-
رادیو زمانه
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 00:59
همین الان این دختر معروفه بهم گفت می خوام بذارمت تو نوبت مصاحبه حیح معروف شدیم خلاصه
-
کاش بفهمی
شنبه 9 مهرماه سال 1390 23:21
کاش آدم ها یاد می گرفتند رفتن هم مثل ماندن انتخابی ست. اگر یکی خواست برود، اگر دوستش دارد/ یک روزی دوستش داشته، بگذارد برود. همدیگر را زخمی نکنند. آزار ندهند. برای زندگی کردن با هم، شرط های زیادی باید وجود داشته باشد ولی برای جدایی حتی یک شرط کافی ست. همین که یکی دیگر نخواهد. حتی نخواستن دو نفر هم لازم نیست. همین که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1390 00:48
مسئله اینه که اون موقع اونقدر حالت خوبه که نمیخوایی بیایی سراغ کیبرد بنویسی، بعد هم که میایی بنویسی همه چی لوس به نظر میرسه. این حال این روزهاست.