...

...

بعضی آدم‌ها هستند در زندگانی...
اممم..

بعضی آدم‌ها حضورشان این‌جوری‌‌ست که...
نتچ..

اصن دیدی وقتی تو کافه چایی سفارش می‌دی، آقای کافه‌چی برات یه بشقاب‌چه میاره که توش یه دستمال‌کاغذی چارتا شده‌ست، روش یه لیوان آب جوش و کنارشم یه تی-بگ.. بعد دیدی این آقاهای کافه‌چی هیچ‌وقت به مغزشون خطور نمی‌کنه یه ظرف سفالی کوچیک دیگه هم بیارن که اون تی-بگ خیس‌شده رو بشه گذاشت توش.. که آدم مجبور نباشه بذارتش کنار لیوان.. که هم بی‌ریخت شه، هم دستمال‌کاغذی‌ه نابود شه.. بعد دیدی وقتی تی-بگ‌ه رو می‌ذاری گوشه‌ی بشقاب، هرچه‌قدم حواس‌تو جمع کنی بالاخره یه گوشه‌ی کوچیک‌ش می‌گیره به دستمال و خیسیِ قهوه‌ای‌ش با یه سرعتِ یواش و ملایم راه میفته تو تنِ دستمال‌ه.. که همین‌جور که داری نرم‌نرمک با شکلاتِ رو کیک‌ت بازی می‌کنی، می‌بینی اون قهوه‌ایِ ملایمِ خیس از همون گوشه‌ی کوچیکِ بی‌هوا، نشت کرده به تمامِ دستمال‌ه، همه‌ی همه‌شو آغشته کرده، آروم و بی‌صدا..

بعضی آدما، خیلی-کم-آدمایی‌ هم هستن که حضورشون، بودن‌شون از همین جنسه.. که خیلی آروم گیر می‌کنن به یه گوشه‌ی زندگی‌ت، به یه گوشه‌ی کوچیک‌ش؛ بعد همین‌جور بی‌صدا و یواش نشت می‌کنن به زندگی‌ت، به تمام زندگی‌ت.. یه‌هو چشم باز می‌کنی می‌بینی روزهات چه‌همه آغشته‌ی اون آدمه‌ست، بی‌که حتا فکرشم کرده باشی.. که اصن شده جزو تیکه‌های اجتناب‌ناپذیر زندگی.. جزو اغلب‌هاش، جزو بایدهاش حتا..

و من چه‌همه دوستمشه این آغشته‌گیِ ملایمِ آروم رو..
بی‌که بخوام saveش کنم، نگرش دارم برای خودم..
که اصلن انگار ذات آغشته‌گی به همین جاری بودنِ مدامه.. به همین آرام لغزیدن‌های مکرر، به سُر خوردن‌های بی‌صدا.. لابد به گاهی هم افتادن‌ها و افتادن‌ها و دوباره باز بلند شدن‌ها و سُر خوردن‌ها.. سیالِ پاره‌خط‌های پیاپی..  
 
نظرات 5 + ارسال نظر
محمدرضا سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام
جالبه

uz چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ق.ظ

چه عجب! کاش میشد تو وبتون گاوی گوسفندی کشت جهت برگشتنتون- با خودتون قهر بودین یا با ماها؟؟! ها یا......
میدونی نوشته ای که این دفعه نوشتین مثال من میمونه که شمابا مطالب وبت وافکارت ناخواسته اومدی تو رندگی من(البته الان از گذشته کمرنگتر شدی)
دنیا همینه یکی میاد یکی میره
دل نبند تا اسیر نشی-
نمیدونم اما از اومدنتون واینکه فهمیدم سالمین خوشحال شدم- شاد باش وبخند-سخت نگیر

مرسی یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ق.ظ

اصلن می دونی
من همیشه این تی بگ رو میذاشتم رو میز
که دسمالم سالم بمونه
فقط همین یه بارو نذاشتم
که قهوه ای شدم به این صورتی که داری مشاهده می کنی..

همه چی درست می شه:*

uz پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ق.ظ

هر روز بدتر از دیروز! قبلا مطالبتون یه نظر خواهی داشت و اظهار نظر کرد حال نظر خواهی رو هم برداشتین؟ با اینکه مطلب(پست) بالایی رو قبول دارم اما از خدا بخواه خسته نشی(کمکت میکنه) شاد باش

uz شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:42 ق.ظ

دنیا رو براتون شاد شاد و شادی رو براتون دنیا دنیا آرزومندم
سال نوتون مبارک
امیدوارم امسال به تمام خواسته هاتون برسین- برای من که نشد امیدوارم برای شما دنیا شیرین بشه

ان شاالله واسه همه و شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد